امیر علی حسینی نژاد

فارسی هفتم. درس 7 فارسی هفتم

سلام یک حکایت از گلستان سعدی به زبان امروزی ازگوگل نباشه به همه اوینایی که بفرستن تاج می دم (ازگوگل نباشه)

جواب ها

جواب معرکه

نام بدون

فارسی هفتم

پزشکی ماهر به دستور پادشاه پارس ، حضور حضرت 'محمد' (ص) جهت مداوای بیماران مسلمان فرستاده شد . او یک سال در میان اعراب بود ، اما کسی برای مداوا نزد او نیامد ! پزشک نزد پیامبر برای گلایه رفت و گفت :' در مدتی که این جا هستم کسی نسبت به من توجهی نداشته و برای معالجه نزد من نیامده است ! من برای مداوای امت شما آمده ام ، دوست دارم وظیفه ای را که به من محول کرده اند به نحو خوب انجام دهم .' پیامبر فرمودند :' مسلمانان تا گرسنه نشوند ، چیزی نمی خورند . قبل از سیر شدن ، دست از غذا می کشند . ' پزشک گفت :' حال علت تندرستی آن ها را فهمیدم . سپس سپاسگزاری کرد و از آن جا خارج شد . ' خردمند زمان نیاز ، و زمانی که سکوتش موجب ضایع شدن حقی شود . سخن می گوید . زمانی غذا می خورد که احساس گرسنگی کند . به این دلایل گفتارش حکیمانه و خوراک خوردنش موجب تندرستی او می شود .

جواب معرکه

sajad hamidi

فارسی هفتم

حکایت های گلستان سعدی شامل داستان ها و افسانه هایی است که از زندگی، شخصیت ها و مواقف انسان ها نشات می گیرد. یکی از معروف ترین حکایت های این کتاب، حکایت 'پادشاه و محمدحسن' است. این حکایت داستان یک پادشاه است که بر سرزمین خود حکومت می کند. او تصمیم می گیرد تا از مردمش فضل و نیکویی را با جوایزی که در نظر گرفته، برگزیند. او یک روز با اراده و تدبیر به درجه مردم می سپارند تا از بینشان شاخص و رهبری را برگزینند. پادشاه اولین روزی که درجه به مردم سپرده شده بود روزی که ابن برادرش به بازار رفته بود صورت گیرد. محمدحسن چون بسی کارگذار نشد. جای خالیش هم غمگینی آفرین و هم عجب شده. ملک چون شنید که برادرش در بازار ناراضی آمد با دیگران نیز راضیش نداشت. آن دم که محمدحسن هم زمان مطمئن گردید که افسوس آنچه که گشت از وی برای عید نیکواندیشی و منش با ساکنان سودا دریا خواهد بود افتاد تهی و غرق نوشته و دوست با دشمن دثار کند. تاج و کمربندها را از تن برادرش بر گرفت. محمدحسن برادرش و توکل بر خدا، دوباره با دیگران دور هم شد و به درخت برگزیده رفت. نداشت که دل بردن به هر یکیش از اوان از بهاو تعزیر. این داستان نشان دهنده ی این است که نیکویی و محبت برتر از جواهر و ثروت است. این داستان به ما یادآوری می کند که باید ارزشمندی ها و بزرگی ها را در دیگران دنبال کنیم و از آنها قاطعانه حمایت کنیم. این حکایت ارزشمند، با زبان ساده و آمیزه ای از طنز و حکمت، به ما درس هایی ارزنده از زندگی و رفتار با دیگران را آموزش می دهد.

جواب معرکه

سلین ای شهنا

فارسی هفتم

دوبرادر یکی خدمت سلطان کردی ودیگری به زور بازو نان خورد باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نمی کنی تا از مشقت کار برهی گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی که خردمندان گفته اند نان خودخوردن ونشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن

سوالات مشابه درس 7 فارسی هفتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام